من به سیبی خشنودم_وبه بوییدن یک بوته بابونه_من به یک آینه؛یک بستگی پاک قناعت دارم_من نمیخندم اگر بادکنک میترکد_زندگی رسم خوشایندی است_زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ؛پرشی دارد اندازه عشق_زندگی چیزی نیست؛که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود_و نترسیم از مرگ؛مرگ پایان کبوتر نیست؛مرگ با خوشه انگور می آید به دهان_مرگ در حنجره سرخ گلو میخواند_تا شقایق هست زندگی باید کرد_کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم؛