باید پرواز کنیم
من از پنجره ی شرقی و
تو از پنجره ی غربی
قرار ما روی پل ورسک
درود و سلام خدمت همراهان....عزیزان...مهربانان....بزرگواران...!!! داشتم به یه چیز جالب فکر می کردم! اون وقتا که دانش آموز بودیم...فک کنم سال چهارم دبیرستان....کتابی داشتیم به نام متون نظم و نثر! بعدش یه درسی داشت به اسم بوی جوی مولیان! فک کنم تو کتاب 4 مقاله ی نظامی هم خونده باشمش(باور کنین همه ی اینا رو از سال 84 یاد دارم!) بعدش می گفت که نصر بن احمد میره یه جای خوش اب و هوایی و چند سال می مونه....همه ی سربازان و لشگریان دلشون برای زن و بچه شون تنگ میشه و میرن به رودکی می گن کاری بکن که بر گردیم...همون بخارا! رودکی یه شعری می گه تحت هنوان بوی جوی مولیان....نصر بن احمد با شنیدن این شعر....عجولانه به شهرشون بر می گرده!
حالا چی می خوام بگم؟؟؟ راستش پارسال دقیقا من همین موقع رفتم تایلند...از پارسال تا حالا هوای رفتن تو سرم هست...که امروز دایی جان شعر بوی موی تایلند رو برای من خوند و من هم لبیک گفتم!!!
با اجازه ی همه ی عزیزان....برای یه مدت کوتاهی از پیشتون میرم...ولی با دست پر بر می گردم! قول می دم! ایشالا به یاری و حول وقوه ی الاهی....!
برای همتون مهر و تسبیح کادو میارم! مثل کادوو هایی که پارسال برای دوستان و خواهرانم اوردم(برای اطلاعات بیشتر به شادی مراجعه شود)
قول می دم قبل ز سال جدید بر گردم! دلم براتون تنگ میشه! اگه تا قبل از سال جدید نیومدم....باور کنید که بهله...گل پسر از همون جا رفته پیش خدا!!!!
با اجازه...یاعلی!
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2